اگر خدا قبل از اینکه به این دنیا بیای ازت میپرسید حاظری به این دنیا بیای با این همه مشکلاتو شادی هاش حاظر بودی این دنیا رو تجربه کنی یا نه؟ و چرا؟چه دلیلی داره که نخوای تجربش کنی یا تجربش نکنی
اگر خدا قبل از اینکه به این دنیا بیای ازت میپرسید حاظری به این دنیا بیای با این همه مشکلاتو شادی هاش حاظر بودی این دنیا رو تجربه کنی یا نه؟ و چرا؟چه دلیلی داره که نخوای تجربش کنی یا تجربش نکنی
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
خب اگه توی بهشت بودم و خدا ازم میپرسید میخوای بیای تو این دنیا (کره زمین) با این ویژگی هاش قطعا میگفتم نه، چون اونجا جام عالی بود و هیچی کم نداشتم، میگن خود حضرت آدم هم وقتی اومد روی زمین سالها گریه میکرد و پشیمون بود و توبه کرد. نمیشه گفت که این نظر من ترس از ماجراجویی یا کسب تجربه های جدیده مثل این میمونه که الان که روی زمین هستیم و این همه امکانات داریم یکی بگه دوست داری بقیه عمرتو بری مریخ زندگی کنی؟ من بازم جوابم منفی بود البته اگه یه سفر کوچیک بود و دوباره برمیگشتم بدون درد و خونریزی و مرگ قبول میکردم
ویرایش توسط Mohammad313 : 10-06-2016 در ساعت 04:44 PM
سوالت یه جوری اصلا پرسیدن و جواب دادنش با عقل جور درنمیاد
انقد نکته های ریزی داره که نمیشه به راحتی جواب داد. که بگی اره تجربه کنم یا نه تجربه نکنم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
اون که اره کی دلش میخوات از بهشت دل بکنه ولی فرض کن مثلا یا به دنیا بیای یا اصلا دیگه بهشتی هم درکار نباشه و دیگه نابود میشی یعنی یا به وجود میای یا به وجود نمیای . آیا زندگی دنیا با این سختیاش و بعدش بهشت و جهنم رو حاظر بودی تجربه کنی؟ یا اصلا نمیخواسی به وجود بیای و هیچ بودی؟
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
اره سوالم نکته های زیادی توشه ولی خب بعضی وقتا ادم به سرش میزنه مثلا من به مامانم میگم چرا اصلا منو به دنیا اوردی ولی خب ایا دنیا به سختیاش می ارزه یا نه ؟ تجربه عشق زمینی و الهی ، مادر یا پدر شدن و فرزند دار شدن ، . و لذت کشف خودمون که یک موجودی با توانایی ناشناخته و فراوان و دنیای با این پیچیدگی آیا ارزش تحمل سختی هاشو داره یا نه ، سختیایی که بعضی وقتا ادمو از پا در میاره که حتی فکر خودکشی و ارزوی مرگ به سر ادم میزنه.
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
همه ی ما آخرش قراره خدا رو ملاقات کنیم
پس چرا باید ازش جدا میشدم؟؟
من نمیخواستم بیام این دنیا چون خیلی برام سخت بوده اومدن این راه
ولی بخاطر دوتا حس میخواستم این دنیا باشم
بخاطر مامانم و بابام
بخاطر اینکه خودم مادر بشم
ولی اگه همون لحظه میخواستم جواب بدم
میگفتم نه
خدایا منو جدا نکن از خودت
این دنیا بدون تو خیلی وحشتناکه
زرق و برق این دنیا ممکنه تو رو از یادم ببره
نذار برم جایی که ضعف وجودیم عیان بشه
بذار کنار خودت باشم...کنار خودت که نه زخم زبون میزنی
نه دل میشکنی
نه وعده ی دروغ میدی
نه تو کار بقیه سرک میکشی
نه دلت میاد کسی رو خراب کنی جلو دیگران
بذار کنار خودت باشم....
ولی خب شاید اگه نمیومدم این دنیا نمیفهمیدم خدا چقد خوبه و قدرشو نمیدونستم
خدایا از همین جا منو ببین که میخوام همیشه هوای تو توی زندگیم باشه...هوامو داشته باش خدا
اگه ازم بخواد بپرسه آره دوست دارم بیام.
حسین پناهی یه شعر داره مخصوص همین میگه ای وای اگر نبودیم
اگر چونان فرشتگان لذت رنج را از ما دریغ میداشتی...
اما یه متنی هم هست از تذکره الولیا خیلی دوست دارم با این سوال یاد اون افتادم :
شبلی گفت: «اگر حق تعالی مرا به قیامت مخیّر کند میان بهشت و دوزخ، من دوزخ اختیار کنم. از آن که بهشت مراد من است و دوزخ مراد دوست. هر که اختیار خود بر اختیار دوست بگزیند نشان محبت نباشد.» جنید شنید و گفت «شبلی کودکی می کند. اگر مرا مخیر کنند، من اختیار نکنم. بنده را با اختیار چه کار؟
تذکرﺓ الاولیا، عطار نیشابوری
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)